سجده
امشبم قصه شب سجده به محراب تو بود
تا سحر گه سخن از چشمه در خواب تو بود
به تمنای تو لای تو ای شمع وجود
سوخت پروانه جان و همه بی تاب تو بود
سر خوشی جام خیالت چه خیالیست عجیب
رستم صبر مرا کُشته سهراب تو بود
مردمان کوچه بغض در تب و تاب رسیدن
آه مرا ز فریادی که در پنجره گرداب تو بود
خوب من طعنه مزن بر گل لبخندم که مُرد
فصل رویش مرا قسمت میراب تو بود