سجده
امشبم قصه شب سجده به محراب تو بود
تا سحر گه سخن از چشمه در خواب تو بود
به تمنای تو لای تو ای شمع وجود
سوخت پروانه جان و همه بی تاب تو بود
سر خوشی جام خیالت چه خیالیست عجیب
رستم صبر مرا کُشته سهراب تو بود
مردمان کوچه بغض در تب و تاب رسیدن
آه مرا ز فریادی که در پنجره گرداب تو بود
خوب من طعنه مزن بر گل لبخندم که مُرد
فصل رویش مرا قسمت میراب تو بود
امشب
امشب از طاقت این حوصله دلگیر شدم
بر لب مرغ سحر ناله شبگیر شدم
تا بر آن مکتب نازت نرود درس طمع
بر سر طفلک دل ترکه سخت گیر شدم
جان اگر در طلبت ساغر معراج کشید
حیف و صد حیف که دل بسته زنجیر شدم
چه غم از گم شدن کوچه وصلت که من
سر بن بست خیالت سخره تدبیر شدم
شکوٍه
مرا در دولت مهرت نصیب از مهربانی نیست
جوانمردا ضعیف کشتن مرام پهلوانی نیست
به حق صحبت دیرین ترحم بر دل خونین
سکوت سرد رنج آور ذلیل همزبانی نیست
اگر دشت شب هجرت همه بیهوده پیمایم
ره گم کرده در ظلمت گناه ساربانی نیست
چنان تاراج گری کرده است سپاه تیرمژگانت
دگر بی خانمانها را امید خانمانی نیست
ببین در بحر عشق تو چه طوفانی ز هجرانست
نشسته کشتی در گل غرور بادبانی نیست
(arash.kh)
بهانه
وقتی جدایی دلم تورا بهانه میکند
تمام شهر کوچه را پر از ترانه میکند
دگر خزان هجر تو صبر مرا مقام نیست
ببین خیال سوختنت مرا پروانه میکند
سکوت چگونه سر کند اگر نفیر حنجره
شکایت غم تو را چو نی زمانه میکند
غریق بحر عشق تو امید ساحلش چه سود
که ناجی روز تدبیر خواب کرانه میکند
تشنه دشت طلبت سراب عقلم چه سود
چشمه آب لیلی ات مرا دیوانه میکند
همه عمر خوانده ام مرگ فراقت به دعا
عجب ز این تیر دعا چه خوب کمانه میکند
(arash.kh)
دلیل من
تو ای افسون چشمانت دلیل آه سرد من
تو ای پیمان پنهانت گواه عمری فرد من
تو ای آشوب هر آرام تو ای تاراج هر آلام
دوای این دل بیمار دلیل هر چه درد من
تو ای زیباترین رویا میان خواب و بیداری
خیال روی ماه تو غریق فرد فرد من
تو ای محبوب بی همتا تو ای زیباگل هستی
به روی تربت این دل تو تنها یاس زردمن
تو ای مهتاب شب هنگام تو ای مقصود بی انجام
تمامت نوری بر راه دل شبگرد من
تو ای برهان هر عرفان تو ای هجران هر هزیان
در این بازار نامردی بمان جاوید مرد من
(arash.kh)